وبلاگ شخصی صابر نجارقابل

مهم نیست که قشنگ نیستیم، قشنگ اینه که مهم نیستیم. (جک نیست دوباره بخون)

مهم نیست که قشنگ نیستیم، قشنگ اینه که مهم نیستیم. (جک نیست دوباره بخون)

وبلاگ شخصی صابر نجارقابل

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مامور کا.گ.ب در شرکت ملی نفت 👀

مامورین کا.گ.ب در تمامی سطوح شرکت ملی نفت نفوذ کرده اند. این مامورین به شکلی ساختارمند در حال نابودی صنعت نفت در تمامی سطوح آن هستند. پروژه این مامورین به قدری محرمانه است که بعضا از حضور همکاران خود در بخش های مختلف شرکت نفت بی اطلاعند. در ادامه قسمتی از دستور العمل های "به کلی سرّی" لو رفته از این مامورین که به دست ما رسیده است را منتشر می کنیم. 

رمز گشایی از یک رمز قدیمی ایرانی ⏱ چگونه قدر جوانی را بدانیم؟

پس از مدت زیادی انتظار کلافه کننده، پیام رمز دریافت شد، بر روی تکه ای از فولاد که در چند لایه بسته بندی و جعبه خاصی که شمارنده معکوس داشت، پنهان شده بود. همان اندازه که متن رمز کوتاه و واضح بود، پیام آن نا مفهموم بود. 

از کجا بدانیم خوب زندگی کرده ایم یا نه؟ 🌊 شاخص معامله بزرگ

شاخص قیمت، شاخص بورس، شاخص فلاکت و الی آخر. خیلی از این شاخص ها آنقدر پیچیده هستند که گاهاً درک آنها برای متخصص های همان رشته هم سخت می شود. در ادامه میخواهم با مطرح کردن یک معمای فانتزی شما را متوجه شاخصی کنم که نشان می دهد آیا تا به امروز خوب زندگی کرده اید یا خیر؟

معامله بزرگ:

فرض کنید در یک شب زیبا و رویایی در کنار ساحلی چشم نواز و خلوت قدم میزنید، پایتان به چراغ جادو می خورد آن را برمیدارید و غول چراغ از آن بیرون می آید

چگونگی خلق یک شگفتی از هیچ 😨 (عجیب ترین چیزی که دیده اید چیست؟)

در سرزمین قصه ها پادشاهی در کاخ با شکوهش زندگی می کرد. با اینکه خادمان با پرهای بزرگ بادش می زدند، برایش نوشیدنی ها و خوراکی ها می آوردند، به شکار می رفت و گاهی هم در باغ قدم می زد، اما روزهایش بسیار خسته کننده شده بود. از تکرار روزها حوصله اش سر رفت و با خود گفت: «چکار کنم زندگی را از این خمودی خارج سازم تا شور و هیجانی هم وارد جامعه کرده باشم».

فکر کرد جنگی رابیاندازم، یا به جایی لکشرکشی بکنم، آسیاب بادی را ناپدید کنم، یا مالیات ذرت را زیاد کرده و دهقان های معترض را سرکوب کنم، یا شهر را آتش بزنم و از بالای تپه نگاهش کنم، یا بگویم هر کس بتواند در ماه قدم بزند دخترم را به او میدهم، یا جشنی بر پا کنم و همه مردم را یک لیوان شربت مهمان کنم؟! 

چشمش به دامن نخ نمای وزیر افتاد، ریشی خاراند و یادش آمد برای این گنده فرمایشات خزانه بسیار خالیست. باید تفریح ارزانتری یافت.

با وزیر حاذقش مشورتی کرد و به این نتیجه رسیدند ...

ادامه در صفحه روزنامه آسیا کلیک کنید

یک خرس جنگلی گزارش انجمن اقتصاد ایران را دستکاری کرد. 🌲

رد پای خرس جنگلی در گزارش انجمن اقتصاد ایران!
در گزارشی که توسط موسسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی، براساس تلقی اساتید و صاحبنظران انجمن اقتصاد ایران تدوین شده است، به مهمترین چالش ها و راهکارهای خروج از آنها در کنار شرح صحیحی از وضعیت اقتصاد ایران پرداخته است.

در این گزارش بر وخیم تر شدن وضعیت تحریم ها، ناترازی بودجه، بانک ها و صندوق های بازنشستگی، مسکن، محیط زیست و ... طی دهه اخیر تاکید شده است. در بخش پایانی این گزارش به ارائه راهکار هایی برای چالش های مطرح شده پرداخته است.

ضمن تشکر از تهیه کنندگان این گزارش که وضعیت اقتصاد ایران را به روشنی توضیح می دهد؛ در بخش "د" این گزارش، با عنوان «راهکارهای پیشنهادی جهت رونق تولید در سال 1402» موردی دیده می شود که من را یاد لطیفه ای انداخت. ...

ادامه در لینک 🔰

عطر قرمه سبزی 🍛

نسخه صوتی داستان را بشنوید



دانلود فایل صوتی باکیفت ▶ ⏯ ⏪ ⏩

روی صندلی چوبی، روبه روی آینه نشست و موهای موج دار و بلندش را رها کرد. عطر را روی بدن ظریفش پخش کرد و نیم نگاهی به من میکرد. نگاهی مثل انتظار شاید انتظار برای یک بوسه بر پیشانی یا شانه زدن موهای بلند و پر پیچ و تابش. بلند شد و سمت پنجره رفت. مثل همیشه شروع به ایراد گرفتن از من کرد.

-          این پرده ها رو بکش کنار تا خونه اینقد تاریک نباشه 

ما در کردستان و در دو طرف دامنه های زاگرس، تنوع غذاهای شمال ایران را نداریم. با این حال اینگونه هم نبوده که از گرسنگی برگ درختان و گیاهان کوهی را بخوریم؛ که البته می خوریم و برای آنکه خودمان را دلداری بدهیم برایشان اسم هم انتخاب کرده ایم و به آنها دُلمه و کنگر و گیلاخه و لوشه و اسفناج و کاردو می گوییم! تازه از این سبزی ها لای خمیر نان ریختیم و کلانه را اختراع کردیم. به قول یکی از دوستانم که برای اولین بار کلانه می دید، گفت: «اولین کسی که این کار را کرد با خودش چه فکری کرد؟!»

نمیدانم به چه دلیل آن قدیم ها زمانی که من خردسال بودم

اقتصاد کوچه 🍞 چیزهایی که بالاجبار به ما مربوط می شوند.


در کنار «تحلیل تاکسی» میخواهم باب دیگری از اقتصاد را برایتان باز کنم به اسم «اقتصاد کوچه». بی راه نیست اگر بگویم اقتصاد بیشتر از آنکه به بررسی روابط بین سرمایه گذاری، تولید ناخالص داخلی، صادرات، نرخ بهره، بانک مرکزی و این جور چیزها بپردازد، درباره قیمت مرغ، کرایه تاکسی، نان باگت، پوشک و نوشابه است. اقتصادخوانده ها حتما خاطرشان هست اولین مثال های درس اقتصاد درباره سیب و گلابی و کره و نان است و از بررسی کردن دو کشور فرضی که فقط دو کالا تولید و تجارت می کنند چقدر لذت میبردیم. گذشته از آن اقتصاد چیزی غیر از «تلاش برای درکـ» و «مدل سازیِ» رفتار «منطقی» افراد در یک جامعه با روابط پیچیده انسانی است. در این جامعه تصمیمات فردی و گروهی تحت تاثیر عوامل بسیار زیادی قرار می گیرد اما در مدل سازی ها تنها اثرگذارترین عوامل بررسی می شوند.

با این مقدمه به اقتصاد کوچه برمی گردیم تا ببینیم در کوچه ما چه می گذرد و چه چیزهای بی ربطی که به ما هیچ ربطی ندارند، ناجوانمردانه به ما مربوط می شوند (اگر شما هم با خواندن این جمله یاد جواد خیابانی افتادید، سلام!).

جشن ناکامی 🍕 شد شد، نشد میریم پیتزا میخوریم!

دیگو روی چهارپایه بلند کافه کنار پنجره نشسته بود، سرش را بین دو دستش گرفته بود و خیره به صفحه موبایل، نمودار قرمز رنگ دلار را که به سمت بالا بود در بُهتی آمیخته با ناامیدی نگاه می کرد! ایزابلا، درِ کافه را باز کرد و به سمت دیگو رفت، کیف دستیش را روی میز گذاشت، سلام کرد و جوابش را به سردی گرفت.

دیگو: یا حواری هشتم، ایزابلا چه خاکی به سرمون بریزیم؟ یه دلار امروز شد 255 پزو! نرخ فردایی دلار 260 تا ست!

ایزابلا دستش را روی موهای دیگو کشید:

قدردانی از مرد اخموی دانا 😦

صبح کله سحر ایمیلو باز کردم دیدم واحد آموزش شرکت برام یه دوره آموزشی فرستاده ، عکس یه آدم اخمو هم کنارش گذاشته!

🔰نام دوره: تجزیه و تحلیل صورت های مالی

🔰 مدرس: محمدرضا شمس

🔰 محل برگزاری: هاب

آخه چقد تحلیل صورت مالی یاد بگیرم؟! خدایا بسه دیگه...! خسته شدیم دیگه ...!