دوستِ چروکیده 📷
هر روز که آینه رو نگاه میکنم انگار همون آدم خیلی سال پیشم. چون آینه ها نمیذارن متوجه ذره ذره زیاد شدنِ چین و چروک هاتون بشین! حتی متوجه آویزون شدن پوستِ زیر چشم و ماهیچه های اطراف لبتون هم نمیشید. موها یکباره سفید نشدن، دونه دونه، شاید چندتاشون وقتی خواب بودی دراومدن. حتی ممکنه همون لحظه جلوی آینه یکی از اون تیره ترینهاش رنگش رفته باشه. اما آینه اونقد پدرسوختهست که نذاره متوجه بشی قیافت داره عوض میشه! شاید نمیخواد از دستش ناراحت بشی وگرنه منظور خاصی نداره. این وظیفه میخکوب کننده رو میسپاره یکی دیگه انجام بده!
الان تصادفا توی یه گروه مجازی عکس دختری که سالها پیش باهاش دوست بودم رو دیدم.
پلکها، آویزون؛ چینهای دور چشم، واضح؛ صورت، پهنتر؛ موهای سفید،با رنگ پوشده شده؛ حالت زنانه جا افتاده ای گرفته؛ چشما خسته از روزگار، شاید الان یکی هم بچه داره. احتمالا حوصله خیلی کارها رو دیگه نداره، شاید دیگه دلش قدم زدن طولانی نمیخواد، حتی ممکنه زانو درد داشته باشه. هیچ بعید نیست چشاش ضعیف شده باشه.
کاش عکسای قدیمیشو پروفایلش گذاشته بود، تا متوجه نمیشدم چقد درب و داغون شدم.
از این آینه تا حالا خودمو با این وضوح ندیده بودم. خدا کنه اونم عکس پروفایل منو نگاه کنه و بفهمه چقد پیر و زوار در رفته شده!
- ۰۴/۰۱/۲۱