راز سنگتراش شیرازی 🔕
دیوارها و قلعه های بلند ارگ کریم خان از دور میگیردت. واردش که میشی همش نگاهت خیره به بالاست! به ستون ها و پنجره ها و شیشه های رنگی و کنگره ها و ستون های سنگی و چوبی خیره میمونه. بالای بالا! اما شاید فکرشم نکنی اون چیزی که بیشتر از همه توجه منو جلب کرد روی سرستون ها نبود، بلکه زیر پام بود!! سنگفرش ها! توی سنگفرش ها یه راز و داستان جالب وجود داره!
کفِ حیاط ارگ اونقد بزرگه که هر قسمت از سنگفرش ها رو یه پیمانکار ساخته. هر پیمانکار نشان مخصوص خودش رو (که امروز بهش میگن لوگو) روی سنگ ها زده. یکی دایره کشیده، یکی مثلث، یکی چکش روی سنگها تراشید و یه استادکار دیگه مربع یا ستاره حکاکی کرده! که هر کدوم از یه شهری اومدن! اصفهان، تهران، کرمان ...!
از روی لوگوهایی که روی سنگفرش ها دیده میشه، سی و چند تا پیمانکار شناسایی کردن! فکرشو بکن سال 1180 هجری قمری (سال 1767 میلادی) "شرکت پیمانکار سنگفرش سازی چکش پرتوان برادران کرمانی اصل" چقد به برند خودش توجه میکرده که روی همه سنگ هایی که میساخته، لوگوشو حکاکی میکرده! اینجوری هم تبلیغات میشه و مشتریهای بیشتری میگیره و هم اسمش توی تاریخ میمونه!
یادمه بچه که بودم برادر بزرگترم میگفت پدرم جدول های یکی از پارک های شهرو ساخته! ما هم به همه میگفتیم پدرم اون پارکو ساخته!
میبینی؟ انگار آدما رو به زور وارد یه غار بزرگ و تاریک کردن و بهشون گفتن اینجا هستی و به زودی از اینجا هم میندازیمت بیرون! انسان هم درمانده و پریشون، در گوشه و کنار همه دیواره های غار، دیوانه وار خنج میکشه تا اثری از خودش برای آیندگان به جا بذاره! از همون کسی که توی غار های باستانی عکس نیزه و گوزن میکشید بگیر تا کسی که الان کتاب مینویسه! همشون دارن روی این دیواره ها خنج میکشن تا بگن ما اومدیم اینجا، ما اینجا بودیم، اینم اثر ماست اینم ردِّ ماست! آهای من میخواستم بمونم!
ولی ! ولی نمیدونم! فکر کن شاید بعضی از اون سنگفرش های ارگ کریمخان هیچ لوگویی ندارن! شاید یه پیمانکاری بین اون سنگتراش ها بوده که خیلی هم حوصله نداشته! یا بودجه کافی برای طراحی لوگو نداشته! یا وقت برای این سوسول بازیا نذاشته! فکرشو بکن شاید یه پیمانکار شیرازی هم بوده که تعدادی از سنگهای کاخ رو ساخت ولی هیچ علامتی روی اونها نزد! از خودش ردی به جا نذاشت! فقط ساخت! و رفت! نه خواست اسمی ازش بمونه نه برای آیندگان نام و نشانی بذاره! حتی نخواست اونها رو نصیحت کنه! احتمالا پیمانکار شیرازی حتی اونقدی حوصله نداشت که روی دستمزد کارش چونه بزنه!
ولی صبر کن! پس پیمانکار شیرازی چجوری به احساسِ "میل به جاودانگیش" پاسخ میداد؟!
اون سنگ ها رو تراشید و گذاشت سر جاش کنار سنگهای دیگه. غروب دستاشو شست و رفت خونه. اون فقط ساخت و رفت! اون سنگارو ساخت تا وقتی آدمی از اونجا رد میشه بتونه به راحتی قدم برداره و سکندری نخوره. شاید برای پیمانکار شیرازی اینجور موندن بهتر از هر جور دیگه، موندنی تره. نمیدونم شایدم یه پیمانکار شیرازی سنگا رو خیلی دیر تحویل میده! شاید اونقدی حوصله نداره که بعد از کار دنبال پولش پیش کریمخان بره! شاید حتی توی مناقصه هم شرکت نمیکنه! شایدم اصلا سنگ نمیتراشه! حتی اگه ایده همه طرح های سرستون های تخت جمشید از خودش باشه، آخرش بر لب جوی میشینه و گذر عمرشو میبینه.