
یه خاطره از یکی از دوستای نکته سنج!
ماه رمضون دزد اومده بود روستامون
موقع سحری بود
توروستا سرو صدا شده بود
اومدن دنبال بابام
بعد که همه چی ختم به خیر شد
مادربزرگم اومد خونمون
که از بابام بپرسه جریان چی بوده
یکم رفت تو فکر
بعد با تعجب گفت: "این دزده کی وقت کرد سحری بخوره، کی نماز بخونه؟!"