حفاری، اردوگاه کار اجباری صنعت نفت
این خلاصه ای از یک تحلیل برمبنای داده های واقعی (صورت های مالی صنعت حفاری) در قالب یک داستان است.
«ولش کن اسناد مناقصه رو نمیخواد ببینی، توی این مناقصه نمیریم» صدای پشت تلفن چیز دیگری را توضیح داد، صدایش را بلندتر کرد و گفت:«برادرِ من، میگم شرکت نمیکنیم بحثی نداریم که! جلسه دارم فعلا ...». با عصبانیت تلفن را گذاشت و توی لپ هایش باد انداخت و فوت کرد، "فوووووووو، آخر سالی چه گرفتاری شدیم!"
کت چهارخانه آبی طوسیش را با عجله برداشت و به سمت آسانسور رفت و دکمه طبقه 9، که محل سالن جلسات است را فشار داد. داخل تقویم گوشیش دنبال عنوان جلسه گشت، «Drilling industry analysis». از توی آینه آسانسور نگاهی به موهایش انداخت و با دست مرتب کرد.
در سالن جلسه را باز کرد و با یک لبخند مصنوعی وارد شد: «بابت تاخیر عذرخواهی میکنم». سالن جلسه را برای ارائه تاریک کرده بودند؛ اسلایدی که روی پرده افتاده بود تم آبی تیره داشت.
مدیر بخش خدمات نفت و گاز که از قبل در جلسه به انتظار نشسته بود، سری تکان داد و کمی از جایش بلند شد:«آقای مهندس بفرمایید»
و با حالتی که نشان دهد عجله دارد به جلو خم شد و با اخمی که جدیت را می رساند گفت: «بدون مقدمه شروع می کنم موضوع مهمیه که ممکنه سیاست های کلی ما رو در بعضی از پروژه ها تغییر بده و مجبور بشیم تصمیمات سختی بگیریم.» سپس به اسلاید ها اشاره کرد و ادامه داد: «بچه ها زحمت کشیدن و صنعت حفاری رو تحلیل کردن، لطفا اسلاید های مقدمات رو رد کنید اسلایدهای آخرو بیارید ...».
سپس با همان اخم ابروهای گره کرده نگاهی از مدیر منابع انسانی، مدیر حقوقی، مدیر مالی، مدیر استراتژی گذراند و چشم هایش را به مدیر حفاری دوخت.
«طبق تحلیل و بررسی هایی که روی صورت های مالی صنعت حفاری انجام دادیم منجمله پروژه های خودمون، متوجه شدیم اوضاع اصلا خوب نیست.» با این جمله نگرانی را به همه حاضرین در جلسه منتقل کرد، جوری که همه به اسلاید ها خیره ماندند و منتظر ادامه صحبت های مدیر شدند.
مدیر ادامه داد: «همونطور که میدونید از فروش نفت فقط 14.5 درصد به شرکت ملی نفت برای همه پروژه هاش میرسه. حالا بودجه سرمایه گذاری در پروژه های بالادستی به خاطر افت درآمد های نفتی از 11 میلیارد دلار به حدود 2 میلیارد دلار رسیده، که باعث شده تقاضا برای خدمات ما به شدت کم بشه، بنابراین فضا بین شرکت های حفاری رقابتی تر از قبل شده»
مدیر ادامه داد:«کل صنعت حفاری ایران 28 همت (هزار میلیارد تومن) دارایی داره که از این مقدار 22 همتش، بدهیه! این نشون میده صنعت حفاری یه صنعت بدهکاره»
مدیر مالی با اشاره خودکار رو به اسلاید وارد صحبت های مدیر شد: «این آمار و ارقام معتبره؟»
مدیر که از قبل انتظار این سوال را داشته باشد بی درنگ گفت:«اطلاعات تماما از کدال گرفته شدن و شکی توی صحتشون نیست، اطلاعات مالی مربوط به پنج شرکت حفاری از سال های 97 تا 1400 ه».
سپس با اشاره سر دستور رفتن به اسلاید بعد را داد و ادامه داد:«توی سال گذشته یعنی 1400، همه صنعت حفاری با هم 10 همت درآمد عملیاتی تولید کردن، که از اون مقدار 9 همتش برای بهای تمام شده رفته، مونده فقط و فقط 1 همت! که با کسر مالیات و هزینه های اداری و عمومی و غیره و ذلک، چیزی که برای صنعت حفاری مونده 370 میلیارد تومن زیان بوده!».
با لحنی تعجب آمیز آمیخته با نگرانی ادامه داد:« یعنی همه شرکت های حفاری سال گذشته کار کردن و با هم ضرر کردن! جالب و نگران کننده تر اینکه از سال 97 تا 1400 بازدهی دارایی کل صنعت حفاری 2.5% بوده ... » رو به مدیر استراتژی کرد و جوری که دنبال پاسخ نباشد پرسید: «حالا تورم چقد بوده؟! خدا درصد!»
در حالیکه حرف میزد دستش را سمت استکان چایی برد و چون دید هنوز گرم است به حرف زدن ادامه داد: «عمق فاجعه اونجاییه که به صورت جریان وجه نقد میرسیم. از اون 10 همت درآمدی که گفتیم صنعت حفاری ایجاد کرده، فقط 1 همتش به صورت نقد حاصل از عملیات به دستش رسیده!»
مدیر حفاری وارد صحبت آقای مدیر شد و گفت:«وقتی من میگم برای خرید تجهیزات پول نداریم منظورم همینه، بعد دنبال پیشرفت فیزیکی هم هستین!»
مدیر ادامه داد:«از اون یک همت که حالا به این صنعت بیچاره دادن، صنعت اومده مقداری از وامهاشو بازپرداخت کرده، یه مقداری هم برای سرمایه گذاری رفته که خیلی ناچیزه و کل صنعت حفاری با 120 دکل حفاری نتونسته حتی 1 دکل حفاری به ناوگانش اضافه کنه».
مدیر رو به مدیر مالی کرد انگار که مطلب بعدی به او مربوط باشد گفت:«فاجعه تو این صنعت کم نیست، همه این ها به کنار، دوره وصول مطالبات صنعت حدود 1000 روزه، یعنی هزار روز طول میکشه تا همون یک همت پول نقد رو هم کاملا قطره چکونی بهمون پرداخت کنن!»
سپس درحالیکه به سمت مدیر حقوقی چرخیده بود گفت:«ریشه بیشترِ این معضلات هم توی قراردادهاست، این قرارداد ها کاملاً غیر منصفانه و به ضرر صنعت حفاریه، جوری نوشته شدن که انگار کارفرما با کت و شلوار پیمانکار میخواد دوماد بشه، یعنی مثل این میمونه که پیمانکار، کارفرما رو تامین مالی کرده باشه، همه هزینه ها رو میندازه به گردن پیمانکار بیچاره، نه پیش پرداخت درست حسابی میده، نه به موقع صورت وضعیت ها رو تایید و پرداخت می کنن، آخر پروژه هم یه پولی تازه بلوکه نگه میدارن. اون از قیمت گذاری پروژه هاشون که هیچ سودی نمیمونه اینم از طرز پرداخت هاشون؛ بررسی کردیم دیدیم از زمان بررسی تا پرداخت یه صورت وضعیت کارکرد، 32 مرحله وجود داره»
سپس مدیر کف دست هایش را به نشانه درماندگی باز کرد و با لحنی از تزرع ادامه داد:«این وضعیتیه که کاملا روشن و واضحه، سرمایه گذار بخش خصوصی با چه دلخوشی بیاد تو این صنعت؟ بانک با کدوم منطق روی این قراردادها و پروژه ها وام بده؟ فضای صنعت بیشتر شبیه اردوگاه کار اجباری شده تا صنعت حفاری»
سکوت کوتاهی کرد، چاییش دیگر سرد شده بود اما جرعه ای نوشید و گلویش را صاف کرد:«به خاطر همین چالش هایی که دیدیم بارها حقوق پرسنل عقب افتاده؛ من حقیقتا در قبال سرمایه سهامدار مسئولم و هم اینکه شان و منزلت نیروی انسانی رو بیشتر از این میبینم که در اردوگاه کار اجباری نگهشون دارم، از طرف دیگه سرمایه زیادی توی دکل ها و تجهیزات خوابیده که داره مستهلک میشه و بازدهی تولید نمیکنه...»
سپس در حالی که به ساعت روی دیوار نگاه کرد ادامه داد:«این موضوع همینجا بین خودمون بمونه ولی اگه راه حلی پیدا نشه چاره ای غیر از فروش دکل ها و خروج از این صنعت نداریم»، نگاهی از روی همه گذراند و به شکلی که انتظار معجزه ای از ذهن و زبان مدیران را می کشید پرسید:«در رابطه با این موضوع اگه راهکاری دارین لطفا بفرمایید.»
سالن جلسه طبقه 9، در سکوت تاریکِ چهره های در هم کشیده، فرو رفت.