عطر قرمه سبزی 🍛
صابر نجارقابل | يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۲۸ ب.ظ |
۰ نظر
روی صندلی چوبی، روبه روی آینه نشست و موهای موج دار و بلندش را رها کرد. عطر را روی بدن ظریفش پخش کرد و نیم نگاهی به من میکرد. نگاهی مثل انتظار شاید انتظار برای یک بوسه بر پیشانی یا شانه زدن موهای بلند و پر پیچ و تابش. بلند شد و سمت پنجره رفت. مثل همیشه شروع به ایراد گرفتن از من کرد.
- این پرده ها رو بکش کنار تا خونه اینقد تاریک نباشه