وبلاگ صابر نجارقابل

اینجا فقط چیزهایی مینویسم که ربطی به چیزهای دیگه نداره.

وبلاگ صابر نجارقابل

اینجا فقط چیزهایی مینویسم که ربطی به چیزهای دیگه نداره.

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است


اتاق تاریک بود، نوری که از پنجره‌ی نیمه‌باز به داخل می‌تابید، حجم نازکِ غبار را در هوا آشکار می‌کرد. بوی مرطوبِ خاک و چوب‌های پوسیده، فضای خفه‌ی اتاق را به زانو درآورده بود. تختِ کهنه‌ای در گوشه‌ی اتاق، زیر پارچه‌هایی به رنگ های میان سیاه و خاکستری پنهان شده بود. یک انسان روی تخت افتاده بود، صورتش مثل نقاشی‌های قدیمی ترک خورده بود. 

صدای آرام و منقطعِ نفس‌هایش، تقلای ماندن داشت. انگار نفس‌هایش را از چاهی عمیق، از دلِ سنگهای سرد و بی‌جان بالا می‌کشید. شمعی نیمه سوخته روی صندلی کوچک، آخرین قطره‌های خود را تسلیمِ سطح چوبی می‌کرد.

همه چیز را جور دیگری میدید و میشنید که پیش‌تر درک نکرده بود. شعله‌ی شمع، از خوردن موم، مست بود و تلو تلوخوران سایه‌های روی دیوار را شلاق می‌زد، می‌رقصاند، می‌انداخت و دوباره بلندشان می‌کرد. چشمانش نیمه‌باز، نگاهش به نقطه‌ای نامرئی در آسمانِ غبارآلودِ اتاق

  • صابر نجارقابل
وبلاگ صابر نجارقابل
دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات